سویل ، لایق عشق

سویل جونم 40 روزگیت بردمت حموم و فرح جون آب چله ریخت رو سرت ایشالا که مثل فرح جون دلپاک و صبور بشی     ...

امسال شب یلدا یه هندونه خیلی شیرین داشتیم     جیغ بنفش   ...

عزیزم از هفته سوم دلدردهای تو شروع شد و اصلا نمیتونستی شیر بخوری سویل خیلی غصه میخوردم . پیش چندتا دکتر بردیمت . همشون گفتن شیر من برای معده تو سنگینه . کم کم شروع به بالا آوردن کردی ، دیگه من و بابا خیلی اعصابمون ریخته بود به هم تا 40 روزگیت که بردیمت پیش دکتر محراب . گفت باید ازمعده سونوگرافی بشی ، توی سونو نشون داد که رفلاکس معده داری . دکتر بهت 2 تا دارو داد و خداروشکر روز به روز بهتر شدی         ...

دخترم تو 13 روزه بودی که خونه فرح جون برات مهمونی اسمگذاری گرفتیم روز 91/9/9 پنجشنبه   کارت دعوت           ریسه های روی دیوار بازم کار آناهیتاس     اون کادوها برای مامان بزرگ و بابا بزرگهای خوبته که تو این مدت کلی بهشون زحمت دادیم خوراکیها هم مال بچه هاس قاب عکسها رو هم آناهیتا درست کرده تا برای یادگاری به ممونها بدیم کنار قاب عکسها کادوهایی که همه زحمت کشیدن آوردن          من خیلی این عکس و دوست دارم . با چه تعجبی داری به عمو احمد نگاه میکنی   &n...

اولین باری که پستونک خوردی پستونک نصف صورتت و گرفته بود   ...

                      از شب تاصبح دوست داشتی اینجوری بخوابی     اولین باری که بابا انداختت رو پاش ...

عشقم امروز 10 روزه شدی . صبح عمه نسرین حمومت کرد ، وقت اذان بابا جون تو گوشت اذان گفت   ...

واااااااااااااااااااااااااااای سویل روز ششم نزدیکای ساعت 12 یه تب و لرزی کردم که نگو . 3 تا پتو روم کشیده بودن ولی مثل بید میلرزیدم . یه ربع طول کشید ، چند دقیقه گرم شدم دوباره شروع شد  خلاصه برنامه داشتیم . فرح جون میگفت نترس دخترم روزیه سویل داره میاد این تب و لرز مال شیره ...

اولین باری که خندیدی 3 روزت بود   ...

سویل قنبری اینم شناسنامه دخملی     ...