شب آخر
دخترم امشب شب آخریه که تو دل مامانی هستی . فردا صبح میریم بیمارستان . نمیتونم بگم چقدر استرس و هیجان دارم . نمیدونم امشب خوابم میبره یا نه . تمام وسایلا رو آماده کردیم و چیدیم جلوی در تا صبح چیزی یادمون نره صبح قراره من و بابات با فرح جون و بابا احد بریم بیمارستان . از پورنگ هم خواهش کردم بیاد تا هم فیلم بگیره هم عکس . دستش درد نکنه قبول کرد بیاد . عمه زهرا و عمع فریده هم قراره بیان بیمارستان امشب بابات از من و تو آخرین عکسمون و انداخت واقعا خیلی بزرگ شدی هااااااااااااااااااااااا از ماه دوم هر ماه بابایی ازمون عکس انداخته . خیلی باحال شده ...
نویسنده :
مامان سپیده
23:28