چندتا عکس خوب
اولین دستبندی که به دستت بستن کاغذی بود طلا نبود فرح جون و بابا احد برات یه "وان یکاد" خریدن که تو بیمارستان به لباست زدیم نوشته بالای تخت مامانی این ریسه خوشگل و آناهیتا برای در اتاق بیمارستان درست کرده بود . دستش درد نکنه . همه پرستارها خوششون اومده بود این گیفتهای خوشگل و خودم درست کردم برای کسایی که زحمت کشیدن و برای دیدنت اومدن کا رت شناسایی عرو سکی به اسم سوی ل چشم چپت باز نمیشد و پلکهات چسبیده بود به هم عمه زهرا ...
نویسنده :
مامان سپیده
14:45
سعی برای شیر دادن
همه سعی میکردن تا تو از خواب بیدارشی و شیر مامان و بخوری ولی تو خوابه خوابی واقعا یکی از بهترین لحظه های زندگی هر مادری شیر خوردن بچه اس ...
نویسنده :
مامان سپیده
14:42
عکسهای عمل
مامان سپیده با سویل دارن از زیر قرآن رد میشن دکتر همتی عزیز قبل از بیهوشی هورااااااااااااااااااااااااااااااا ساعت تولد 12:17 انگشت پرستار و گرفتی ساندویچ شدی ...
نویسنده :
مامان سپیده
14:34
زردی گرفتی دخملم
عشقم روز دوم بابا و عمه زهرا بردنت بیمارستان ، ازت آزمایش گرفتن گفتن زردیت رفته بالا و باید تو خونه زیر دستگاه باشی تا بیاد پایین . خیلی بد بود سویل . احساس میکردم قلبم و گذاشتن تو دستگاه . چون اون تو گرم بود بیقرار میشدی و گریه میکردی ، لپات قرمز میشد . الهی فدات بشم خداروشکر بعد از 5 روز خوب شدی ...
نویسنده :
مامان سپیده
11:11
اولین دیدار با مامان و بابا
گوشت قربونی
میوه عشقمون
صبح روز 27 آبان
وای سویل احساس میکنم تمام بدنم داره از هیجان میلرزه آخه مامانی از عمل میترسه تا چند ساعت دیگه تو بغل مامانی هستی بابایی هنوز بیدار نشده میخوام وسایلهارو دوباره چک کنم تا خیالم راحت بشه الان داری تکون میخوری . این آخرین تکونهایی که احساس میکنم تا چند ساعت دیگه از نزدیک لمست میکنم فرشته من دفتری که توش برات خاطره مینویسم و با خودم میبرم تا امشب احساساتم و توش برات بنویسم عاشقتم دخترم ...
نویسنده :
مامان سپیده
5:20