سویل قنبریسویل قنبری، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

سویل ، لایق عشق

مادر بودن

سویل دختر قشنگم مادر بودن یعنی وقتی شب کلافه ای و خوابت نمیبره بری کنار دخترت بخوابی و یهو چشات و باز کنی ببینی صبح شده و تا صبح در کمال آرامش خوابیدی ایشالا وقتی مادر شدی و این و خوندی میفهمی من چی میگم   عاشقتم ...
8 اسفند 1392

دخمل قشنگم خوب شد

ممنون از همه کسایی که تو این مدت نگران سویل بودن و جویای حالش بودن خدارو شکر زخمش جوش خورد ولی جاش مونده بابا علی برای دخملی چیزی و که خیلی دوست داشت خریده سویل دیگه یه خونه داره برای خودش             عاشق شکلات تلخی جیگر من       نمیدونم چرا دوست داری تو جاهای تنگ و گوشه بری بشینی     بغل کابینت خونه مامان جون فاطمه رو خیلی دوست داری   ...
6 اسفند 1392

:( اتفاق بد

دخترم عمرم نفسم الهی بمیرم و ناراحتی تو رو نبینم 1شنبه 20 بهمن داشتی شیطونی میکردی که سرت خورد به میز و پیشونیت پاره شد دکتر گفت نمیشه بخیه زد چون تو خیلی کوچولویی و نمیذاری و ممکنه جاش بمونه از دارو خونه چسب بخیه گرفتیم و اونارو به جای بخیه زد ایشالا که خوب جوش بخوره چند روزه برای من و بابات زندگی جهنم شده . همش سرت درد میگیره و گریه میکنی . موهات و میکشی و میزنی تو سرت آخه من بمیرم که بچم داره اذیت میشه   ...
23 بهمن 1392

روز برفی

چون هوا خیلی سرد بود و تو هم یکم سرماخوردگی داشتی نتونستیم ببریمت بیرون تا برف بازی کنی ولی بابا رفت برات تو یه ظرف آدم برفی درست کرد خیلی ذوق کردی . از قیافت تو عکسها هم معلومه     قربون اون خندت دختر یه دندون من     ...
21 بهمن 1392

شیطونیهای جدید

جدیدا با اسباب بازیهات بازی نمیکنی به لوازم خونه و لوازم آرایش علاقه پیدا کردی یه ساعت داشتی با ترازو اسپری مام جاشمعی و موبایل بازی میکردی     این عکس درجه شیطنت سویل خانوم و میرسونه خیلی هم خوشحالی از اینکه رفتی رو ماشینت وایستادی   ...
21 بهمن 1392

دومین شب یلدای سویل

قربونت برم دخملی یادش بخیر سال پیش شب یلدا خیلی گریه کردی امسال خیلی ذوق زده بودی که فرح جون اینا اومدن خونمون همش خودتو لوس میکردی میرقصیدی الکی خودتو مینداختی زمین خلاصه که خیلی خوش گذشت دونه انار ما           آش گوجه     پیراشکی     دسر به رنگ هندونه     ...
1 دی 1392

واکسن 1 سالگی

عشقم هفته ای که گذشت خیلی هفته سختی بود 2 آذر واکسن 1 سالگیت و زدیم اصلا اذیت نشدی اون موقع ولی خانومه گفت 7 تا 10 روز بعد تب میکنی و ممکنه بدنت دون دون قرمز بزنه روز نهم تب شروع شد اونم چه تبی خیلی حالت بد شده بود 2 روز تب داشتی و هیچ چی نمیخوردی هیچ کدوم از واکسنات به اندازه این سخت نبود خدارو شکر از دیروز اشتهات باز شده هفته سختی و پشت سر گذاشتیم ولی خداروشکر الان حالت خوبه ...
15 آذر 1392

شب تولد زنبوری سویل

اینم از عکسای تولد دوست دارم دخترم همه تم زنبوریت و خودم طراحی کردم خدا کنه وقتی بزرگ شدی و عکسات و دیدی خوشت بیا د کارت دعوت     میز زنبوری                  یادگاری از مهمونا         آدرینا میخواد بوست کنه           کیک کندو         2تا عشقای من     س و یل در حال پاپیون خوردن و خوابیدن   ...
5 آذر 1392