سویل قنبریسویل قنبری، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

سویل ، لایق عشق

دخمل قشنگم خوب شد

ممنون از همه کسایی که تو این مدت نگران سویل بودن و جویای حالش بودن خدارو شکر زخمش جوش خورد ولی جاش مونده بابا علی برای دخملی چیزی و که خیلی دوست داشت خریده سویل دیگه یه خونه داره برای خودش             عاشق شکلات تلخی جیگر من       نمیدونم چرا دوست داری تو جاهای تنگ و گوشه بری بشینی     بغل کابینت خونه مامان جون فاطمه رو خیلی دوست داری   ...
6 اسفند 1392

:( اتفاق بد

دخترم عمرم نفسم الهی بمیرم و ناراحتی تو رو نبینم 1شنبه 20 بهمن داشتی شیطونی میکردی که سرت خورد به میز و پیشونیت پاره شد دکتر گفت نمیشه بخیه زد چون تو خیلی کوچولویی و نمیذاری و ممکنه جاش بمونه از دارو خونه چسب بخیه گرفتیم و اونارو به جای بخیه زد ایشالا که خوب جوش بخوره چند روزه برای من و بابات زندگی جهنم شده . همش سرت درد میگیره و گریه میکنی . موهات و میکشی و میزنی تو سرت آخه من بمیرم که بچم داره اذیت میشه   ...
23 بهمن 1392

روز برفی

چون هوا خیلی سرد بود و تو هم یکم سرماخوردگی داشتی نتونستیم ببریمت بیرون تا برف بازی کنی ولی بابا رفت برات تو یه ظرف آدم برفی درست کرد خیلی ذوق کردی . از قیافت تو عکسها هم معلومه     قربون اون خندت دختر یه دندون من     ...
21 بهمن 1392

شیطونیهای جدید

جدیدا با اسباب بازیهات بازی نمیکنی به لوازم خونه و لوازم آرایش علاقه پیدا کردی یه ساعت داشتی با ترازو اسپری مام جاشمعی و موبایل بازی میکردی     این عکس درجه شیطنت سویل خانوم و میرسونه خیلی هم خوشحالی از اینکه رفتی رو ماشینت وایستادی   ...
21 بهمن 1392

دومین شب یلدای سویل

قربونت برم دخملی یادش بخیر سال پیش شب یلدا خیلی گریه کردی امسال خیلی ذوق زده بودی که فرح جون اینا اومدن خونمون همش خودتو لوس میکردی میرقصیدی الکی خودتو مینداختی زمین خلاصه که خیلی خوش گذشت دونه انار ما           آش گوجه     پیراشکی     دسر به رنگ هندونه     ...
1 دی 1392

واکسن 1 سالگی

عشقم هفته ای که گذشت خیلی هفته سختی بود 2 آذر واکسن 1 سالگیت و زدیم اصلا اذیت نشدی اون موقع ولی خانومه گفت 7 تا 10 روز بعد تب میکنی و ممکنه بدنت دون دون قرمز بزنه روز نهم تب شروع شد اونم چه تبی خیلی حالت بد شده بود 2 روز تب داشتی و هیچ چی نمیخوردی هیچ کدوم از واکسنات به اندازه این سخت نبود خدارو شکر از دیروز اشتهات باز شده هفته سختی و پشت سر گذاشتیم ولی خداروشکر الان حالت خوبه ...
15 آذر 1392

شب تولد زنبوری سویل

اینم از عکسای تولد دوست دارم دخترم همه تم زنبوریت و خودم طراحی کردم خدا کنه وقتی بزرگ شدی و عکسات و دیدی خوشت بیا د کارت دعوت     میز زنبوری                  یادگاری از مهمونا         آدرینا میخواد بوست کنه           کیک کندو         2تا عشقای من     س و یل در حال پاپیون خوردن و خوابیدن   ...
5 آذر 1392

آتلیه سویل زنبوری

سویل خوشگلم برای این عکسها من و بابا و نیلوفر با 2تا عکاس کلی زحمت کشیدیم خیلی اذیت کردی همش دوست داشتی بغلم باشی ولی خداروشکر عکسات خیلی خوب شد از این عکس اولی شب تولدت به همه مهمونا یدونه یادگاری دادیم                 عاشق این عکسم                       انقدر گریه کردی ببین چه شکلی شدی         ...
5 آذر 1392

27 آبان

روز 27 آبان فرح جون برات کیک خریده بود . گفت باید روز اصلی تولدشو هم جشن بگیریم  تو هم کلی از شمع خوشت اومده بود     اینجا داری کیک بازی میکنی     این کادو رو دایی حمید برات آورده بود دستش درد نکنه       فدات بشم که گونه ات کبود شده     ...
2 آذر 1392